معدنی ها / فائزه پناهی، علویجه شهری کوچک با کوههای بزرگ، اما زخمخورده از بیعدالتیهای قانونی و زیستمحیطی. روز جمعه ۱۶ خرداد، مردم این شهر دیگر سکوت نکردند. آنها با تشکیل زنجیره انسانی مقابل ۳۰ معدن فعال، فریاد زدند: کوه نمیخواهیم، نان میخواهیم! اما فریادشان گویی در برابر صدای بیوقفه لودرها گم شد.
ماجرا ساده اما تراژیک است؛ در دل رشتهکوههای زاگرس شرقی، در مناطقی مثل «چهارکوه» و «دره برزین» که نهتنها زیستگاه گونههای بومیست، بلکه ذخایر آبی و منابع طبیعی مردمان روستاهای اطراف را تأمین میکند، مجوز استخراج سنگ صادر شده. قانونی. کاملاً قانونی. اما با چه قیمتی؟
بهدلیل خلا قانونی عجیب، سازمان محیط زیست هیچ اختیاری برای ورود یا مخالفت با این معادن ندارد، چون این مناطق خارج از محدودههای حفاظتشدهاند. پس وزارت صمت با فراغ بال مجوز صادر میکند، حتی اگر نتیجهاش تخریب غیرقابلبازگشت پوشش گیاهی، نابودی منابع آبی، و تهدید مستقیم معیشت کشاورزان باشد.
اما در قلب این بحران، مسئلهای آزاردهندهتر از کوهخواری نهفته است: نبود عدالت اقتصادی. بهرهبرداران این معادن، اغلب غیربومیاند. سود حاصل از فروش سنگها به جیب کسانی میرود که نه در علویجه زندگی میکنند، نه فرزندانشان از آب همین زمین مینوشند، و نه آیندهای برای این شهر میخواهند.
برای مردم علویجه، سهمی از این ثروت باقی نمیماند. نه اشتغال، نه توسعه، نه حتی آسفالت جادهای که کامیونهای سنگین از آن عبور میکنند. بهجای آن، گردوغبار، صدای انفجار، نابودی مرتع، مهاجرت دامدار و در نهایت فرسایش اجتماعی.
علویجه پتانسیلهای واقعی برای توسعه دارد: کشاورزی با تکیه بر گیاهان دارویی، بومگردی در طبیعت بکر، حفظ تنوع زیستی و ایجاد اشتغال محلی پایدار. اما همه این ظرفیتها زیر چرخ لودرها له میشود. چون «توسعه» در ایران هنوز مترادف با بولدوزر است؛ نه برنامه، نه مردم، نه آینده.
از سال ۱۴۰۰ تا امروز، مردم چندینبار اعتراض کردهاند. کارزار امضا راه انداختهاند. بیانیه دادهاند. اما آنچه از آن سوی میز شنیدهاند، فقط طفره بوده است. مسئولان یا به «حق مکتسبه» سرمایهگذاران اشاره میکنند یا میگویند «از دست ما کاری برنمیآید».
اما سوال اساسی این است: اگر قانون نمیتواند از کوه، زمین و آب محافظت کند، آن قانون به درد چه کسی میخورد؟
نکته اما اینجاست که علویجه فقط یک مثال است. ماجرا ملیست. توسعه بیضابطه معادن در سراسر ایران به بلایی تبدیل شده که منابع را میبلعد و منطقه به منطقه، زمین را از سکنهاش خالی میکند. وقتی منابع تمام شوند، شرکتها خواهند رفت. اما آنچه میماند زمینهای ویران، بحران آب، نابودی شغلهای سنتی و شهرهایی بیرمق است.
در اعتراضات اخیر، پیام مردم روشن بود: توسعهای که بدون مردم باشد، ویرانی است. توسعهای که صدای طبیعت را خفه کند، محکوم به شکست است. آنها خواستار بازنگری جدی در مجوزها، توقف فعالیتهای مخرب، و ایجاد جایگزینهای پایدار برای معیشت هستند.
و اگر گوش شنوایی نباشد، مقاومت مردمی تنها بیشتر خواهد شد.