معدنی ها /فائزه پناهی؛ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، روزی بود که بازار آهن اسفنجی عملاً فرو ریخت؛ بیسروصدا، بیمعامله، اما پر از نشانه. از میان بیش از ۱۵۰ هزار تن عرضه در بورس کالا، تنها ۸۵۰۰ تن فروش رفت. این سکوت سنگین، نه یک اتفاق گذرا، که نشانه یک بحران عمیق و ساختاری بود. بحرانی که سالهاست در دل سیاستگذاریهای پرخطای صنعتی شکل گرفته و حالا آشکارا در تابلوهای بورس کالا خودنمایی میکند.
ظاهر ماجرا ساده است: کاهش تقاضا. اما اگر مسئله را فقط همین ببینیم، یعنی از عمق فاجعه غافلیم. این سقوط، نه نتیجه منطق بازار، بلکه حاصل تصمیمات اشتباهی است که از بیرون به بازار تحمیل شدهاند. نخستین عامل، محدودیت شدید برق صنایع بود؛ آنهم در اردیبهشت، نه در اوج مصرف تابستان. وقتی کارخانه فولادی سهمیه برقش به ۱۰ درصد کاهش مییابد، خط تولید خاموش میشود، ذوبی صورت نمیگیرد، و نیاز به آهن اسفنجی هم از بین میرود. بازار بدون تقاضا، یعنی بازاری مرده.
بحران انرژی اما فقط یک حلقه است؛ ضربه اصلی را به زنجیرهای وارد میکند که از معدن شروع میشود و تا نورد نهایی ادامه دارد. وقتی یکی از این حلقهها از کار بیفتد، همه چیز میریزد. زنجیره فولاد ایران نه تنها ناتراز است، که عملاً به یک سازه لرزان بدل شده است. حالا دیگر ناترازی فقط یک واژه نیست؛ واقعیتی است که بهوضوح در ارقام معاملات دیده میشود.
در این میان، برخی تلاش کردند با کاهش قیمت پایه، بازار را تحریک کنند. اما قیمتهای بین ۱۵ تا ۱۶ هزار تومان هم نتوانستند تقاضایی جذب کنند. چرا؟ چون مسئله قیمت نیست؛ مشکل اصلی در نبود تولید، در رکود صادرات، در ترس سرمایهگذاران از آینده و در بیاعتمادی گسترده به سیاستگذاری است.
مسئولان بورس کالا و وزارت صمت اما سکوت کردهاند؛ سکوتی که خطرناکتر از سقوط است. بازار با صدای بلند اعلام میکند که دیگر با نسخههای دستوری درمان نمیشود. نه بخشنامه، نه قیمتگذاری، نه سیاست زدگی؛ هیچکدام پاسخگو نیستند اگر زیرساختها، بهویژه تأمین انرژی، اصلاح نشود. بازار نیاز به واقعی بودن دارد، نه مصنوعی نگه داشتن آن با نمایش عرضه و تقاضای کاغذی.
اگر این روند ادامه یابد، آینده بازار آهن اسفنجی از امروز هم مبهمتر خواهد شد. اعتماد از بین میرود، سرمایه فرار میکند، تولیدکننده ناامید میشود، و بورس کالا به محلی برای عرضههای بیمشتری بدل خواهد شد. هیچ سیاست اقتصادی نمیتواند با نادیده گرفتن واقعیتها، بازار را زنده نگه دارد.
در نهایت باید گفت؛ سقوط ۲۸ اردیبهشت، صرفاً افت فروش نبود، سقوط یک ساختار معیوب بود. سقوط اعتمادی بود که به سختی ساخته شده بود. اگر امروز نشنویم، فردا دیگر شاید صدایی باقی نمانده باشد که شنیده شود.