معدنی ها /بندری که ستون فقرات صادرات فولاد و سنگآهن کشور است، حالا با اختلالی مواجه شده که نهفقط روند صادرات را فلج کرده، بلکه زنگ خطر وابستگی لجستیکی ایران به یک نقطه را به صدا درآورده است. بیش از ۸۰ درصد صادرات این دو کالای استراتژیک از همین بندر انجام میشد و حالا هر ساعت تاخیر در بازگشت آن به مدار، برابر است با هدررفت فرصتهای ارزی، بازارهای بینالمللی و ظرفیت تولیدی.
بررسیها نشان میدهد زیرساختهای کلیدی مانند برق، فیبر نوری و شبکههای اطلاعاتی دچار اختلال شدهاند. حتی در صورت سالم بودن فیزیکی محوطهها و انبارها، این نوع آسیبپذیری در زیرساخت نرم، بهسرعت تمام عملیات بندری را زمینگیر میکند. در چنین شرایطی، صرفاً تجهیز مجدد اسکلهها یا ترمیم جرثقیلها کافی نیست؛ آنچه حیاتی است، بازتعریف اولویتها در مدیریت بحران و آمادهسازی مسیرهای جایگزین برای صادرات است.
از دست رفتن زمان، در تجارت جهانی به معنی از دست دادن بازار است. در همین چند روز، بخشی از تقاضای خارجی فولاد ایران یا معلق مانده یا به سوی رقبا متمایل شده است. این جابهجاییها اگرچه در ظاهر موقتاند، اما در صورت طولانی شدن بحران، به راحتی میتوانند به تغییر پایدار سبد صادراتی ختم شوند. از سوی دیگر، کالاهایی که برای صادرات آماده شده بودند و حالا در بنبست بندر باقی ماندهاند، در حال تبدیلشدن به فشار مازاد عرضه در بازار داخلیاند. این وضعیت تعادل شکننده بازار فولاد را بر هم میزند و ممکن است قیمتها را دچار نوسانات مقطعی و بیمنطق کند.
موضوع دیگر، بحران زنجیره تأمین است. کامیونها و کشندههایی که در حال تخلیه یا بارگیری بودند، اکنون یا در بندر گرفتار شدهاند یا امکان ادامه فعالیت ندارند. این اختلال بهسرعت به مراکز تولید، بنگاههای توزیع، و حتی مشتریان نهایی منتقل خواهد شد. صنایع پاییندستی فولاد که بر اساس برنامه صادراتی تنظیم شده بودند، ناگهان با انبارهایی پر از محصول بدون مقصد مواجه شدهاند. این وقفه، نهتنها گردش مالی آنها را کند میکند بلکه به اختلال در برنامه تولید و اشتغال نیز میانجامد.
آنچه در این بحران اهمیت بیشتری دارد، بُعد راهبردی ماجراست. سالهاست کارشناسان نسبت به تمرکز خطرناک صادرات بر یک بندر هشدار دادهاند. حالا واقعیت این هشدار با تمام سنگینیاش بر دوش اقتصاد کشور فرود آمده است. وابستگی بیش از اندازه به یک گلوگاه لجستیکی، همان نقطهضعفی است که میتواند یک صنعت بزرگ مانند فولاد را در عرض چند روز زمینگیر کند. اگر این بحران به سرعت مدیریت نشود و بازسازی بندر تنها بهعنوان یک اقدام فنی تلقی گردد، قطعاً در آینده نیز با بحرانهایی مشابه، اما شاید با دامنه وسیعتر مواجه خواهیم شد.
در نگاه تحلیلی، این حادثه یک نقطه عطف است. بازسازی باید فراتر از تعمیر اسکلهها باشد؛ ما نیازمند بازسازی در سیاستگذاری هستیم. باید شبکهای از بنادر فعال، قابل اتکا و متنوع داشته باشیم. باید ظرفیت مازاد برای روز مبادا تعریف شود و بیمههای عملیاتی و فناوریهای تابآور در زیرساختهای حیاتی به کار گرفته شوند. اتفاق امروز، نه یک حادثه فیزیکی که یک اخطار ژئواکونومیک است؛ اگر آن را جدی نگیریم، فردا ممکن است تمام صادرات غیرنفتی کشور، قربانی یک شوک دیگر شود.